( 3057) آن غزانِ تُرک خون ریز آمدند |
|
بهر یغما بر دِهى ناگه زدند |
( 3058)دو کس از اَعیانِ آن دِه یافتند |
|
در هلاک آن یکى بشتافتند |
( 3059)دست بستندش که قربانش کنند |
|
گفت اى شاهان و ارکانِ بلند |
( 3060)در چَهِ مرگم چرا مىافکنید |
|
از چه آخر تشنه خون منید؟ |
( 3061)چیست حکمت چه غرض در کشتنم |
|
چون چنین درویشم و عریان تنم |
( 3062)گفت تا هیبت بر این یارت زند |
|
تا بترسد او و زر پیدا کند |
( 3063)گفت آخِر او ز من مسکینتر است |
|
گفت قاصد کرده است، او را زر است |
( 3064)گفت چون وهم است ما هر دو یکیم |
|
در مقام احتمال و در شکیم |
( 3065)خود و را بکشید اوّل اى شهان |
|
تا بترسم من دهم زر را نشان |
( 3066)پس کرمهاى الهى بین که ما |
|
آمدیم آخر زمان در انتها |
( 3067)آخرینِ قرنها پیش از قرون |
|
در حدیث است آخِرون السّابِقُون |
( 3068)تا هلاکِ قومِ نوح و قوم هود |
|
عارضِ رحمت به جان ما نمود |
( 3069)کشت ایشان را که ما ترسیم از او |
|
ور خود این بر عکس کردى واى تو |
غُزان: از طایفه هاى ترکان شرقى که در آغاز سده ششم هجرى از ما وراء النهر به خراسان آمدند و خراج گزارى ایران را پذیرفتند اما در اثر بد رفتارى عاملان سنجر با آنان، به خراسان تاختند و در سال 548 ه. ق پس از اسیر کردن سلطان سنجر، بر مرو غارت بردند. سپس رو به نیشابور آوردند. و آن شهر را نیز غارت کردند و مردم آن را کشتند و خرابى بسیار به بار آوردند. گروهى از علماى اسلام از جمله مُحمّدِ یَحیى را به قتل رساندند. برخى قصیدههاى خاقانى و انورى اندکى از فجایع آنان را حکایت مىکند.
داستانى که مولانا آورده است نزدیک است به جملهاى که سعدى از گفته قاضى همدان آورده (دیگرى را بیندازد تا من عبرت گیرم).
زدن: حمله بردن.
حکمت: در این جا یعنی علت ودلیل.
هیبت زدن بر کسى: ترسیدن او.
پیدا کند: یعنی نشان بدهد.
آخر زمان: یعنی عصر محمدی، دوران اسلام.
قرن ها: یعنی اقوام وملل
آخِرُونَ السَّابِقُون: اشاره به حدیث نبوی(ص) «نَحنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ یَومَ القِیامَةِ بَیدَ أنَّهُم اُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِنا وَ اُوتِیناهُ مِن بَعدِهِم: ما پسینیانیم که روز رستاخیز پیش مىافتیم، جز که آنان را پیش از ما کتاب دادند و ما را پس از آنان.» به موجب این حدیث، ملت اسلام با این که در تاریخ ادیان آخِر است، اما درقیامت پیش از پیروان مذاهب دیگر قرار می گیرد.[1]
عارض: به قرینه «رحمت» ممکن است به معنى «ابر» باشد، چنان که در قرآن کریم است «فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا: چون دیدند ابرى را که روى به وادیهاشان نهاده گفتند این ابرى باران زا براى ماست.»[2]
پس سپاس او را که ما را در جهان کرد پیدا از پس پیشینیان
تا شنیدیم آن سیاستهاى حق بر قرونِ ماضیه اندر سبق
3118- 3117 / د /1
( 3057) غزها که طایفهاى از ترکان خونریز بودند براى غارت بیک ده وارد شدند. ( 3058) در آن جا دو نفر از اعیان ده را دستگیر کرده و بر آن شدند که یکى از آنها را بکشند. ( 3059) دست او را بستند که بکشند مرد گفت آقایان. ( 3060) براى چه مرا مىکشید و چرا تشنه خون من شدهاید. ( 3061) در کشتن من چه حکمتى هست در صورتى که من درویش عریانى هستم. ( 3062) گفتند تو را مىکشیم تا رفیق تو بترسد و زر و مال خود را بما نشان دهد. ( 3063) مرد گفت رفیق من از من فقیرتر است گفتند نه او دروغ مىگوید مالدار است و زر دارد. ( 3064) مرد گفت اگر با احتمال و وهم شما کار مىکنید من و او در این مرحله مساوى هستیم. ( 3065) بنا بر این او را بکشید تا من بترسم و زر را بشما نشان دهم. ( 3066) پس کرم خداوندى شامل حال ما شده که ما در آخر زمان آمده و در انتها واقع شدهایم. ( 3067) آخرین قرنها از قرنها همه پیش است زیرا پیغمبر (ص ع) فرمود «نحن الآخرون السابقون» ما در آخر واقع شده و از همه پیش افتادهایم. ( 3068) زیرا هلاک قوم نوح و قوم ثمود براى ما باعث رحمت گردید. ( 3069) آنان را خداى تعالى کشت تا ما بترسیم و عبرت بگیریم و اگر بعکس بود واى بحال ما.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |